صفحه اصلی › انجمن ها › انجمن مذهبی › ولادت حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)
- این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 8 سال، 9 ماه پیش بدست 110 بهروزرسانی شده است.
-
نویسندهنوشتهها
-
2015/08/23 در 17:21 #5597110مشارکت کننده
بسم الله الرحمن الرحیم
ایام دهه کرامت ( ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تا ولادت حضرت علی ابن الموسی الرضا (علیه السلام) ) را گرامی می داریم.
11 ذی القعده 1436 ، 1393/6/4 سالروز ولادت هشتمین شمس ولایت ، حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) بر عموم شیعیان جهان مبارک باد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
چگونگي رفع ترديد در خصوص امامت امام رضا(علیه السلام)
حسنبنعلي وَشّاء واقفي مذهب بود. مؤسّس مذهب واقفي، عليّ بنابي حمزهي بطائني، از اصحاب امام كاظم (ع)بود.بطائني از طرف آن حضرت در جمع آوري وجوه شرعي شيعيان وكالت داشت و پول زيادي نزد او جمع شد.در ايّامي كه امام(ع)در زندان بغداد به شهادت رسيد،او شرعاً موظّف بود آن پولها را كه سهم امام(ع)بود، تحويل امام ابوالحسنالرّضا (ع) بدهد؛ ولي گرفتار وسوسهي شيطان شد و حاضر به جدا كردن پول از خود نشد.براي اين كه بتواند پولها را نگه دارد، منكر امامت امام رضا(ع) شد و لذا گفت:امام هفتم آخرين امام است و غايب شده و بايد براي اصلاح كلّي عالم ظهور كند و من بايد پولها را كه سهم امام است نگه دارم تا پس از ظهور آن حضرت تحويل ايشان بدهم.
از همين جا مذهبي به نام مذهب واقفي به وجود آمد و جمعي به آن گرويدند؛ يعني بر امام هفتم متوقّف گشته به امامت امام رضا (ع) معتقد نشدند. از پيروان آن مذهب حسن بن علي وشّاء بود؛ولي بعد شيعهي امامي شد و به راه حقّ برگشت. او مي گويد : من در امامت امام رضا (ع) ترديد داشتم. براي اين كه مطلب برايم روشن بشود، مسائل زيادي را جمع آوري كردم و در طوماري نوشتم تا به ايشان بدهم و جواب بگيرم. طومار را در آستينم نهادم و به خانهي امام رضا(ع)رفتم. ديدم انبوه جمعيّت در رفت و آمدند. در گوشهاي ايستادم؛مطمئن شدم كه نوبت ملاقات به من نخواهد رسيد. در همين حال، ديدم خادمشان از خانه بيرون آمد و در ميان جمعيّت صدا زد: حسن بنعلي وشّاء كيست؟ من گفتم : منم. ديدم به سمت من آمد. طوماري در دستش بود،آن رابه من داد و گفت: جواب مسائلي است كه در آستين خود داري. من از اين حرف غرق در تعجّب و حيرت شدم كه يعني چه؟ مسائل تحويل نداده،جوابش داده شده است.طومار را گرفتم، به گوشهاي رفتم و نشستم و آن را باز كردم. ديدم به تمام مسائلي كه در آستينم بوده جواب هاي كافي داده شده است. آنجا دست به آسمان برداشتم و گفتم: خدايا،شاهد باش كه من به امامت حضرت ابوالحسن الرّضا (ع)ايمان آوردم و معتقد شدم كه او حجّت تو در ميان بندگان توست. بحارالانوار،جلد49،صفحهي44.
ماجراي خواندني احمد بن ابي نصر بزنطي
احمد بن ابي نصر بزنطي مي گويد : من ابتدا واقفي مذهب بودم؛ بعد ، مستبصر شدم. روزي از امام رضا (ع)تقاضا كردم وقت مناسبي تعيين بفرمايد تا شرفياب حضور گردم و مسائلم را مطرح كنم. اين گذشت تا روزي من در خانهام نشسته بودم ، در زدند. ديدم خادم امام مركب مخصوص امام را آورده تا مرا خدمت امام ببرد. با خوشحالي تمام سوار شدم و شرفياب گشتم. مسائلي را مطرح كردم و بهرهها بردم تا شب شد.همان جا نماز مغرب و عشا را با امام (ع) خواندم. بعد، غذا آوردند و پس از صرف غذا خواستم برخيزم براي رفتن. فرمود: دير وقت شده و منزل شما هم دور است، صلاح اين است كه همين جا استراحت كني. من هم كه از خدا مي خواستم خدمت امام (ع) باشم، اطاعت كردم و ماندم. به خادمشان گفتند : رختخواب مخصوص خودم را بياور، براي آقاي احمد بزنطي پهن كن. من در اين موقع به فكر فرو رفتم و از ذهنم گذشت كه معلوم مي شود من آدم بسيار بزرگواري هستم كه امام اينگونه با من رفتار ميكنند ؛ امام(ع) مركب مخصوص خود را براي من فرستاده و مرا به خانهاش آورده و با من هم غذا شده و بعد، رختخواب مخصوص خودش را در اختيار من گذاشته است،عجب ! اين منم كه چنين بزرگوارم ؟
امام نيم خيز شده بود تا برخيزد و به اتاق خود برود. ديدم نشست. فرمود: احمد، قصّهاي برايت بگويم. وقتي صعصعة بن سوهان، از اصحاب جدّم اميرالمؤمنين (ع) مريض شد، اميرالمؤمنين (ع)به عيادت او رفت و كنار بسترش نشست و دست بر پيشاني او گذشت و او را مورد ملاطفت قرار داد. بعد، وقتي خواست برخيزد، فرمود: صعصعه، نكند اين آمدن من به عيادتت را مايهي امتياز خود از برادران ايماني ات بشماري. اين تكليف ديني من بود كه انجام دادم. امام رضا (ع)اين قصّه را گفت و برخاست و در واقع، با اين عمل، هم آگاهي خود را از مافي الضّمير من نشان داد، كه نمونهاي از علم غيب بود، هم به من پند داد و مرا از بيماري عُجب و خودپسندي شفا بخشيد. بحارالانوار،جلد49،صفحهي48،حديث48.
مردی از اهل بلخ می گوید : در سفری که علی بن موسی الرضا (ع) به خراسان می رفت من با آن حضرت بودم. روزی در کنار سفره خود تمام نوکرها و غلامان سیاه و سفید را برای صرف غذا جمع کرد. عرض کردم بهتر بود برای غلامان و نوکرها سفره جداگانه ای می گستردند ، حضرت فرمود : ساکت باش ، خدای همه یکی است ، مادر و پدر همه یکی است ، پاداش و کیفر هرکس بسته به طرز عمل اوست. الحدیث جلد 1 ص 67
حضرت رضاعليه السلام فرمود: هر كس هنگاميكه از خانه اش بيرون مى رود ده بار سوره قل هو اللّه حد بخواند پيوسته در حفظ خداوند و نگهدارى او است تا به خانه اش برگردد. اصول كافى جلد 4 صفحه 320
حضرت امام رضا (ع) : رسول اکرم (ص) در رهگذر با یکی از اصحاب خود که از جبهه جنگ بر می گشت مواجه شد ، او ژولیده و غبار آلوده و مسلح به طرف منزل خود می رفت . حضرت به وی فرمود : از جهاد اصغر برگشته ای و به جهاد اکبر باز می گردی ، عرض کرد مگر جهادی بالاتر از جنگ با شمشیر هست ؟ فرمود بلی ، جهاد آدمی با نفس خود . الحدیث جلد 3 صفحه 306
حضرت رضا (ع) : از حرص و حسد بپرهيزيد ، زيرا اين دو صفت امت هاى پیش از شما را نابود كرده ، از بخل بپرهيزيد زيرا بخل بيماریی است كه در آزادمرد و مؤمن يافت نميشد چون بخل ورزیدن ، خلاف ايمان است. بحارالانوار جلد 17 ( جلد 2 ) صفحه 294
حضرت رضا (ع) : از خداوند عافیت دنیا و آخرت بخواهید ، من روایت میکنم از موسی بن جعفر (ع) که فرمود : نعمت پنهان وقتی داشته باشی به آن توجه نداری ، ولی وقتی نعمت از دستت رفت قدرش را خواهی دانست. بحارالانوار جلد 17 ( جلد 2 ) صفحه 294
امام رضا (ع) در هنگام تلاوت قرآن هرگاه می گذشتند به آیه ای که در او ذکر بهشت یا جهنم شده گریه میکرد و از حق تعالی تقاضای بهشت میکرد و پناه میبرد به خداوند از آتش جهنم. منتهی الآمال جلد 2 صفحه 871
امام رضا (ع) : دوست هر انسانى عقل او است و دشمن هر انسانی جهل او است. اصول كافى جلد 1 صفحه 11
امام رضا (ع) : ابوصلت هروی گوید شنیدم که امام (ع) میفرمود : (( خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده می سازد )) پرسیدم امر شما چگونه زنده میشود ؟ فرمود علوم و احادیث و معارف ما را فرا گرفته و به دیگران بیاموزد زیرا مردم اگر با زیبایی های سخنان ما آشنا گردند از ما پیروی خواهند کرد. بحارالانوار جلد 2 صفحه 30
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.