دانشگاه عاشورا و درس مهمّ آن

صفحه اصلی انجمن ها انجمن مذهبی دانشگاه عاشورا و درس مهمّ آن

  • این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 8 سال، 6 ماه پیش بدست 110 به‌روزرسانی شده است.
در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • نویسنده
    نوشته‌ها
  • #5600
    110
    مشارکت کننده

    مكتب انسان‌ساز عاشورا

    ايّام عاشورا و ايّام سوگواري و عزاداري است و ما همانگونه كه به موضوع عزاداري امام سيّدالشّهدا (علیه السلام) همّت مي ‌گماريم كه بسيار لازم است و مايه‌ي سعادت هر دو جهاني ماست؛ اگر تأمّل كنيم و بينديشيم، مسلّم باور خواهيم كرد كه درس گرفتن از «مكتب عاشورا» به مراتب بالاتر و لازم ‌تر ازعزاداري تنهاست و عزاداري واقعي هم مولود درس گرفتن از مكتب انسان ‌ساز عاشوراست .

    عاشورا با ديده‌ي تحليلي اگر به آن بنگريم؛‌ مي ‌بينيم مدرسه است، دارالتّعليم و دارالتّربيه است. درس ايمان و اخلاص مي ‌دهد. درس صبر و تحمّل انحاء شدايد در راه رسيدن به هدف و مقصد اعلاي انساني مي ‌دهد. عاشورا هم موقعيّت بسيار عظيم «دين» را در «عالم انسان» نشان مي ‌دهد و هم موقعيّت بسيار اهمّ و اعظم وجود اقدس امام را در عالم اسلام مشخّص مي ‌سازد.

    مي ‌توان گفت: از جمله مراتب قصور يا تقصيري كه درباره‌ي امامان داريم اين است كه ما خيال مي ‌كنيم وظيفه‌ي ما نسبت به آن بزرگواران تنها تشكيل مجالس براي ذكر فضايل و مناقبشان در ايّام ولادت آن عزيزان و ذكر مصائب در ايّام شهادتشان مي ‌باشد و بس! در ولادتشان جشن مي‌ گيريم و چراغاني مي‌ كنيم و شيريني‌ مي‌‌ خوريم. در شهادتشان لباس سياه مي‌‌ پوشيم و سينه مي‌‌‌ زنيم و گريه مي ‌كنيم و … و حال آن‌ كه اين كارها در عين حال كه از باب تعظيم شعائر بسيار خوب است و در صورت اخلاص در عمل ثواب هم دارد ولي اينها وظيفه‌ي اصلي نمي ‌باشد و انجام آن براي تحصيل سعادت كافي نيست بلكه ذكر فضايل و مناقب براي اين است كه آن برگزيدگان خدا را به داشتن كمالات انساني و الهي در حدّ امكان بشناسيم و از طريق اين معرفت به آنها محبّت پيدا كنيم و بر اثر محبّت، در زندگي تابعشان باشيم. معرفت و محبّت و سپس تبعيّت، مقصود اصلي از ذكر فضايل و مناقب است كه خدا فرموده :

    ]لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ…[؛[1]

    «همانا رسول خدا براي شما نيكوترين سرمشق است…».

    وظيفه‌ي شما در مورد رسول خدا تأسّي نيكو است كه در تمام شئون زندگي، از اخلاق و اعمال او تبعيّت كنيد.

    تحوّل اخلاقي و عملي،هدف اصلي از مجالس امام حسين (علیه السلام)

    مقصود از ذكر مصائب هم اين است كه ما بينديشيم آن مصيبتها كه برآن عزيزان خدا وارد كرده‌اند ما آنگونه مصائب را بر آنها وارد نكنيم و دردناكشان نسازيم و خوب ميدانيم كه امام حسين‌(علیه السلام)آن درد و زجري كه از بي‌ديني مردم مي‌كشيد، از ضربات نيزه و شمشير شمر و سنان و خولي و …نكشيدو لذا مي‌فرمود:

    (اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لايُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهَي عَنْهُ)؛

    «آيا نمي‌بينيد كه به حقّ عمل نمي ‌شود و از باطل خودداري نمي‌گردد»؟!

    حال اگر ما نيز عامل به حق و مُنتَهي از باطل نباشيم بر اساس اين گفتار،آن امام محبوب را آزرده و دردناك كرده‌ايم !

    ما مجالسي را كه به نام امام حسين‌‌(علیه السلام)تشكيل مي‌دهيم ، مجلس توسّل مي ‌ناميم و توسّل را هم به معناي ذكر مصيبت كردن و گريستن مي شناسيم و حال آن كه معناي توسّل اين نيست ! توسّل يعني: چيزي را وسيله قراردادن براي رسيدن به چيز ديگر. يعني مقصد و هدف ديگري در كار است و براي رسيدن به آن هدف وسيله‌اي به كار مي ‌بريم.

    ما مي ‌خواهيم شركت در مجلس امام حسين‌(علیه السلام)و گريه بر مصائب ايشان را وسيله قرار دهيم براي اينكه اوّلاً او را به عنوان امام به معناي واقعيش بشناسيم و آنگاه از هدف و مقصدي كه از نهضتش داشته است آگاه گرديم و بفهميم منطقش چه بوده و از مردم زمانش چه مي‌خواسته كه نپذيرفته‌اند و عاقبت او را كشته‌اند! اين حقيقت را خوب بفهميم و مراقب باشيم كه ما هم فكراً و عملاً در صف دشمنان آن‌ حضرت قرار نگيريم! اين معناي توسّل است؛ ولي ما اين كار را نمي ‌كنيم بلكه ما شركت در اين مجالس و گريه بر امام‌حسين‌(علیه السلام)را هدف قرار داده‌ايم نه وسيله! و لذا اگر مجلسي با شور و اشك و آه و ناله و افغان پايان پذيرد و به قول بعضي كربلا بشود آن مجلس را مجلس موفّق به حساب مي‌آوريم و خود را كه در آن مجلس شركت داشته‌ايم انسان به هدف رسيده مي‌دانيم و اصلاً توجّهي به تحوّل اخلاقي و عملي كه هدف اصلي از شركت در اين مجالس مي ‌باشد نمي ‌كنيم و كمبودي از اين جهت در خود نمي ‌بينيم و اين معناي هدف قرار دادن وسيله است و ضدّ معناي توسّل است.

    زيارت عاشورا يعني اظهار تنفّر از ظالمان زمان

    ما خواندن زيارت عاشورا را هدف مي‌دانيم و با خواندن آن مخصوصاً اگر با صد لعن و صد سلام و در يك اربعين باشد، خود را عمل كننده به يك وظيفه‌ي مطلوب از آن زيارت به حساب مي ‌آوريم در صورتي كه زيارت عاشورا وسيله است و مي‌خواهد انسانهايي پرخاشگر در مقابل ظالمان و جبّاران بسازد نه افرادي تنها نوحه‌سرا و تسليم در برابر ستمگران.مگر در آن زيارت نمي‌خوانيم:

    (فَاَسْأَلُ اللهَ الَّذِي اَكْرَمَني بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلياءِ‌كُمْ وَ رَزَقَنِي الْبَراءَ‌ةَ مِنْ اَعْداءِ‌كُمْ)؛

    از خدايي تقاضامندم كه مرا گرامي داشته به سبب معرفت شما و معرفت دوستان شما و به من برائت و بيزاري جستن از دشمنان شما را روزي كرده است.

    چنان ‌كه مي ‌بينيم موضوع برائت از دشمنان اهل بيت‌(علیهمالسلام)هدفي است كه بايد در زندگي امّتي پيدا شود كه با زيارت عاشورا سر و كار دارد. آن هم برائت فكري و قلبي و عملي نه تنها لفظي و مفهومي كه اثري ندارد. حال آيا ما از خواندن زيارت عاشورا اين هدف را مي ‌طلبيم و تعقيب مي ‌كنيم يا تنها آن را مي‌ خوانيم و همان خواندن را هدف مي ‌دانيم و جز آن مطلوبي نداريم؟!

    آيا مقصود از اعداء اهل بيت‌(علیهم السلام)تنها يزيد و ابن‌زياد و شمر هزار و چهارصد سال پيش است و ما موظّفيم آنها را لعنت كنيم و افزون گشتن عذابشان را از خدا بخواهيم؟! آيا جز آنها دشمني براي اهل بيت رسول‌(علیهم السلام) در دنياي كنوني نيست؟! و حال آن ‌كه در همان زيارت مي ‌خوانيم :

    (اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلي ذلِك)؛

    و با اين جمله اقرار مي ‌كنيم كه محمّد و آل محمّد ‌(علیهم السلام)علاوه بر ظالم اوّل، دشمنان ديگري دارند كه در هر زمان دنبال ظالم اوّل مي ‌روند و طرز تفكّر او و كار او را ادامه مي ‌دهند و ما موظّفيم عملاً به تبرّي از آنها برخيزيم و همانگونه كه از خدا براي ظالمان اوّل عميق‌ ترين دركات جهنّم را مي ‌طلبيم از خدا براي ظالمان تابع نيز مطروديّت از رحمت را بطلبيم و عملاً براي طرد آنان از جوّ زندگي دست به كار بشويم و تنها به لعنت لفظي و آرزوي قلبي نابودي آنان اكتفا نكنيم و بدانيم فرضاً كه بر اثر لعنت ‌هاي شبانه‌ روزي ما در زيارت عاشورا، علي ‌الدّوام آل ابي ‌سفيان و آل ‌زياد و آل ‌مروان بر عذابشان افزوده مي ‌شود و تا اعماق جهنّم سقوط كنند (و اِن شاءالله كه چنين نيز هست و ما هم موظّف به لعنت بر آنها هستيم) امّا آيا تنها لعنت بر آنها تكليف را از گردن ما بر مي‌ دارد و ديگر ما وظيفه‌اي نسبت به يزيد منشان زمان خود نداريم؟ آيا اينان مصداق (وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلي ذلِك) نيستند كه زيارت عاشورا دستور لعن بر آنها را مي ‌دهد؟ آيا مقصود از لعن همان لعن لفظي و آرزوي قلبي است يا هدف اعتراض و اظهار تنفّر و قيام در مقابل ستمگران زمان است بسان قيام عاشوراييان؟!

    زيارت عاشورا يعني انتقاد و تعرّض به حكومت‌هاي جبّار در هر زمان

    زيارت عاشورا در هر زمان نمايشگر نهضت و قيام حسيني عليه يزيديان است و مي ‌خواهد در مكتب خويش امّتي پرخاشگر و معترض به راه و رسم دنباله ‌روهاي آل ابي ‌سفيان بپروراند كه مجال رشد و نموّ به طرز تفكّر شيطاني آل ‌زياد و آل‌ مروان ندهند وگرنه اشخاص، آن جرثومه‌ هاي فساد كه هزار و چهارصد سال پيش پوسيده و نابود گشته‌اند. امام حسين‌(علیه السلام)هم نمي ‌گفت من با شخص يزيد طرفم مي ‌گفت:

    (وَ عَلَي الْاِسْلامِ السَّلامُ إذْ قَدْ بُلِيَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يزيد)؛

    اگر آدمي مثل يزيد [و دارنده ‌ي فكري همچون فكر يزيد] بر امّت اسلامي حاكم شود اسلام فاتحه‌اش خوانده مي ‌شود و اين اختصاص به زمان امام حسين‌(علیه السلام)ندارد. در هر زماني ممكن است چنين فكري به وجود آيد و لذا در هر زماني بايد عاشورايي به وجود آيد و زيارت عاشورا به همان معنا كه گفتيم خوانده شود نه به اين معنا كه ما مي ‌خوانيم. ما سالها در مساجد و منازل زيارت عاشورا را مي‌ خوانديم و جبّاران نيز با كمال آسودگي خاطر بر ما حكومت مي ‌كردند و از هيچ گونه ظلم و ستم بر ما دريغ نمي‌ ورزيدند و دين و دنياي ما را به تباهي مي ‌كشيدند و اين از آن جهت بود كه ما خواندن زيارت عاشورا را هدف قرار داده بوديم و جز خواندن آن، گويي مطلوب گم شده‌اي نداشتيم كه براي رسيدن به آن سعي و تلاش كنيم در صورتي كه زيارت عاشورا چنان ‌كه گفتيم وسيله است براي پرورش روح معترض و منتقد از حكومت جبّار در هر زمان نه براي خواندن و ثواب بردن و با بي تفاوتي از كنار حكومت‌ هاي طاغوتي گذشتن و تنها به ارواح پليد طاغوتهاي هزار و چهارصد سال پيش لعنت فرستادن و وظيفه‌ي خود را تمام شده دانستن!!

    تحريك عقول مقدّم بر تحريك احساسات و عواطف است

    البتّه ما موظّفيم در شبانه ‌روز هزاران لعنت و نفرت نثار آن ارواح خبيث و پليد بنيان ‌گذاران اساس ظلم بر آل رسول‌(علیهم السلام) بنماييم و بدانيم كه مؤسّس اوّل اين اساس، سقيفه‌ي بني ‌ساعده بوده كه نخستين محصول آن،حكومت جائرانه ‌ي آن دو نفر كه همه‌ ي ما آنها را مي ‌شناسيم بوده است و واقعه‌ي كربلا هم مولود شوم همان حكومت غاصبانه مي ‌باشد امّا مع ‌الوصف باز تكرار مي ‌كنيم كه لعن بر آل ابي‌ سفيان و آل ‌زياد و آل ‌مروان و … اگر چه طبق زيارت عاشورا وظيفه‌ي لازم است امّا وظيفه‌ ي كافي نيست زيرا پيام زيارت عاشورا اظهار تنفّر از همه‌ي طاغوتها در همه‌ي زمانهاست و باز به عبارت پيشين كه گفتيم زيارت عاشورا وسيله است نه هدف! نكته‌ي ديگري نيز كه تذكّر آن لازم است اين كه در اكثر مجالسي كه به نام امام سيّدالشّهدا‌(علیه السلام)تشكيل مي‌ شود؛ تحريك احساسات و عواطف بيش از تحريك عقول مورد توجّه قرار مي ‌گيرد. در صورتي كه از نظر قرآن كريم آن‌چه كه در درجه‌ي اوّل اهمّيّت است؛ موضوع تحكيم عقايد و تهذيب اخلاق و تنظيم و اصلاح اعمال است كه بر اساس رشد عقل انجام مي ‌شود. تحريك عواطف نيز اگر توأم با رشد عقلي گردد داراي ارزش بسيار بزرگي مي ‌شود و روح آدمي را به نحوي عجيب تلطيف مي ‌كند و او را به عالم بالا صعود داده و با مقام اقدس و ارفع ولايت مرتبط مي ‌سازد.

    آن اشكي كه از چشم يك انسان عارف به مقام والاي امام و مُحلّي*به فضايل اخلاق ريخته مي‌ شود، هر قطره ‌اش پرده‌ها وحجاب‌ها از صفحه‌ي قلب برمي ‌دارد و درياهايي از آتش را خاموش مي‌ گرداند.

    تحكيم مباني اعتقادي در سايه‌ي تحرّك عاطفه همراه با تحرّك عقل

    عاطفه در مسير حركت انسان به سوي سعادت جاودان نقش بزرگي ايفا مي ‌كند به شرط اين كه با راهنمايي عقل رشيد آن راه را بپيمايد. مي ‌توان گفت: يكي از رموز جاودانگي نهضت عاشورا اين است كه عواطف را تحريك مي ‌كند و شور و هيجان در دلها بوجود مي ‌آورد.

    مادر! ميوه‌ي دلش را كفن‌ پوش كند و به ميدان جنگ بفرستد و پس از لحظاتي سربريده‌ي پسر را به سمت مادر بيفكنند و او بجاي اين‌كه آن سر را به سينه ‌اش چسبانده آه و ناله سر بدهد آن را با دو دست خود بردارد و پيش پاي امام عزيزش حسين‌‌(علیه السلام)بيفكند! آدم لب تشنه و دلسوخته‌اي در شدّت حرارت سوزان آفتاب و خونريزي از زخمهاي فراوان، خود را به لب آب برساند و بي ‌اختيار دستها را پر از آب كرده به نزديكي لبها بياورد كه بنوشد:

    (فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْن)؛

    [دفعتاً] به يادش بيايد كه برادرش حسين [و كودكانش] تشنه ‌اند. آب را روي آب ريخته و كنار آب روان تشنه جان بدهد! اين صحنه ‌هاست كه تا آخرين روز دنيا دلها را مي ‌لرزاند و چشمها را مي ‌‌گرياند ولي مع ‌الوصف اين تحرّك عاطفه اگر با تحرّك عقل قرين نشود؛ دفع و رفع شبهات از افكار نمي‌ كند و در امر هدايت انسان بقا و ثباتي نمي ‌يابد و عجيب اينكه حتّي بعضي از درس خوانده‌ ها گاهي مي ‌پرسند: آيا از نظر شما كار امام حسين‌(علیه السلام)كار عقلايي بوده است كه خودش را با دست خودش به دامن آنچنان بلايي بيفكند كه هم خود و فرزندانش كشته شوند و هم زنان و كودكانش به دست دشمنان اسير گردند؟! اين كار اوّلاً خلاف عقل است و ثانياً خلاف گفته‌ي قرآن است كه مي ‌فرمايد:

    ]…لا تُلْقُوا بِأيْدِيكُمْ إلَي التَّهْلُكَةِ…[؛[2]

    «…خودتان را با دست خودتان به هلاكت نيفكنيد…».

    پاسخ به يك شبهه‌ي اعتقادي!

    اينگونه شبهات در اذهان از آن نظر پيدا مي ‌شود كه معناي دين و حقيقت آن را نفهميده ‌اند و پي به معناي امام و موقعيّت او در عالم انسان نبرده‌اند. ما مي ‌پرسيم: آيا حكم عقل اين نيست كه انسان بايد متاع كم ارزش را فداي متاع پر ارزش كند؟ اگر امر دائر بر اين شد كه يا بايد ده ميليون تومان پول بدهيد يا يك خانه‌ي دويست ميليوني شما را بگيرند؛ بديهي است كه پول را مي ‌دهيد و خانه را نگه مي ‌داريد و اگر طوري شد كه يا بايد خانه را بدهيد يا خودتان كشته شويد باز خانه را مي ‌دهيد و جان خود را حفظ مي‌كنيد.

    حال اگر متاعي به مراتب گرانبهاتر از جان شناختيد آيا حكم عقل اين نيست كه جان را بدهيد و آن متاع عالي ‌تر را نگه داريد؟ اينجا جاي تفكّر و درك و فهم است كه انسان بايد بينديشد و اين حقيقت را دريابد كه زندگي دنيوي يك حيات موقّت پايان پذير است و پس از مرگ و بيرون رفتن از دنيا ؛حيات ابدي و زندگي جاوداني انسان آغاز مي ‌گردد و خوشي آن حيات، در دنيا و از طريق دين بايد تأمين بشود. پس دين و آيين آسماني اسلام تنها سرمايه‌ي حيات ابدي انسان در عالم پس از مرگ است. حال از عقل مي ‌پرسيم: آيا دل به اين حيات موقّت در دنيا ببندم و پس از مرگ گرفتار عذاب دائم بشوم يا در راه حفظ دين كه سرمايه‌ي حيات ابدي من است دل از اين حيات موقّت بركنم و پس از مرگ به حيات ابدي و سعادت جاودان نائل گردم؟ بديهي است كه عقل سليم مي‌گويد: حيات موقّت را بده و حيات مؤبّد*را به دست آور. اين جمله‌ي پر نور را كه ارشاد به همين حكم عقل مي‌ كند از مولايمان امام اميرالمؤمنين‌(علیه السلام)بشنويم:

    (إذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلوُا اَمْوالَكُم دُونَ اَنْفُسِكُمْ وَ اِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلوُا اَنْفُسَكُمْ دُونَ دينِكُم)؛

    «وقتي بليّه‌اي پيش آمد[كه يا بايد مال بدهيد يا جان ]مالتان را فداي جانتان قرار دهيد و اگر حادثه‌اي پيش آمد[كه يا بايد جان بدهيد يا دين]جانتان را فداي دينتان سازيد».

    (وَ اعْلَمُوا اَنَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دينُهُ وُ الْحَريبُ مَنْ حُرِبَ دينُهُ)؛[3]

    «و بدانيد كه تباه شده كسي است كه دينش تباه شده و غارت‌ زده كسي است كه دينش غارت شده است».

    مشكل اصلي بسياري از ما مردم همين است كه حقيقت انسان و حيات انساني را نشناخته ‌ايم و نفهميده‌ايم كه انسان كيست و حيات انساني چيست؟ انسان آن موجود متفكّر عاقلي است كه مبدأ و منتهاي عالم را شناخته و باور كرده كه حيات حقيقي او پس از مرگ آغاز مي‌ شود و راه رسيدن به آن حيات حقيقي ابدي نيز جز تبعيّت از دستورات دين نمي ‌باشد و لذا به حكم عقل «انسان عاقل» كسي است كه حيات موقّت و زودگذر دنيوي را فداي حيات مؤبّد و پايان‌ناپذير اخروي بنمايد يعني همان كار را كه امام حسين‌(علیه السلام)و ياران وفادارش كرده‌اند و فرموده است:

    (فَاِنّي لا اَرَي الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ لَا الْحَياةَ مَعَ الْظالِمينَ اِلاّبَرَماً)؛

    «حقيقت آن‌كه من مرگ[در راه حفظ اساس دين]را جز سعادت و خوشبختي نمي ‌بينم و زندگي با ستمگران را جز ملامت و افسردگي نمي ‌يابم».

    اين معناي رشد عقلي است كه ما بايد از عاشورا و عزاداريهاي خود تحصيل كنيم وگرنه تحرّك احساس و عاطفه‌ي زودگذري بيش نخواهد بود و نتيجه‌ي عقلاني ارزشمندي نخواهد داشت.

    ادامه مطلب از لینک زیر

    http://www.ahadith.ir/fa/s-z-j/101-s-m-m-z/679-d-a-d.html

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.
به بالا بروید