صفحه اصلی › انجمن ها › انجمن مذهبی › خرافات و افسانه پرستى نزد عرب (مبارزه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و
-
نویسندهنوشتهها
-
2016/05/04 در 19:53 #5612110مشارکت کننده
خرافات و افسانه پرستى نزد عرب
قرآن مجيد،هدف هاى مقدس بعثت پيامبر اسلام را با جملههاى كوتاهى بيان كرده است.در يكى از آن آيهها- كه شايان توجه بيشتر است-چنين آمده است:
وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاٰلَ الَّتِي كٰانَتْ عَلَيْهِمْ (اعراف آيه 157 ) ؛ پيامبر اسلام تكاليف شاق و غل و زنجيرهايى را كه بر آنها است برمى دارد.
اكنون بايد ديد مقصود از غل و زنجيرى كه در دوران طلوع فجر اسلام، به دست و پاى عرب دوران جاهليت بود چيست؟ بديهى است كه مقصود،غل و زنجير آهنين نيست،بلكه منظور همان اوهام و خرافاتى است كه فكر و عقل آنها را از رشد و نمو بازداشته بود و چنين گيرو دارى كه به بال فكر بشر بسته شود،به مراتب از سلسله آهنين،زيانبخش تر است،زيرا زنجيرهاى آهنين پس از گذشتن مدتى،از دست و پا برداشته مى شود و فرد زندانى با فكر سالم و منزه از خرافات گام در زندگى مى گذارد، اما سلسلههايى كه از اوهام و اباطيل،بسان رشتههاى سردرگم،به عقل و شعور و ادراك انسان پيچيده مى شود،چه بسا تا دم مرگ،با انسان همراه است و او را از هر گونه تلاش،حتى براى باز كردن اين قيد و بند بازمى دارد .انسان با فكر سالم و در پرتو عقل و خرد مى تواند هر گونه قيد و بند آهنين را درهم شكند،ولى تلاش انسان بدون فكر سالم و دور از هرگونه وهم و خيال،نقشى بر آب و عارى از فايده مى شود.
يكى از بزرگ ترين افتخارهاى پيامبر گرامى اين است كه با خرافات و اوهام و افسانه و خيال مبارزه كرد و عقل و خرد بشر را از غبار و زنگ خرافات شستوشو داد و فرمود:من براى اين آمدهام كه قدرت فكرى بشر را تقويت كنم و با هر گونه خرافات -به هر رنگ كه باشد-حتى اگر به پيشرفت هدفم كمك كند سرسختانه مبارزه كنم.
سياست مداران جهان كه جز حكومت بر مردم غرض و مقصدى ندارند،پيوسته از هر پيشامدى به نفع خود استفاده مى كنند.حتّى اگر افسانه هاى باستانى و عقايد خرافى ملّتى به رياست و حكومت آنها كمك كند.از ترويج آن خوددارى نمى كنند و اگر آنان،افرادى متفكر و منطقى باشند،در اين صورت به نام احترام به افكار عمومى و عقايد اكثريت،از افسانهها و اوهام-كه با ميزان و مقياس عقل تطبيق نمى كند- طرف دارى مى كنند.
ولى پيامبر اسلام،نه تنها از آن عقايد خرافى كه به ضرر خود و اجتماع تمام مى شد جلوگيرى مى كرد،بلكه حتى اگر يك افسانه محلى و فكرى بىاساس به پيشرفت هدف او كمك مى كرد،با تمام قوا و نيرو با آن مبارزه كرده و مى كوشيد كه مردم بندۀ حقيقت باشند نه بندۀ افسانه و خرافات.اين داستان عملكرد وى را در مقابل چنين اوهامى مشخص مى كند:
…يگانه فرزند ذكور حضرت پيامبر،به نام«ابراهيم»درگذشت.پيامبر در مرگ وى غمگين و دردمند بود و بى اختيار اشك از گوشه چشمانش سرازير مى شد.روز مرگش آفتاب گرفت،ملّت خرافى و افسانه پسند عرب،گرفتگى خورشيد را نشانۀ عظمت مصيبت پيامبر دانسته و گفتند:آفتاب براى مرگ فرزند پيامبر گرفته شده است.پيامبر اين جمله را شنيد،بالاى منبر رفت و فرمود :
آفتاب و ماه،دو نشانۀ بزرگ از قدرت بى پايان خدا هستند و سر به فرمان او دارند،هرگز براى مرگ و زندگى كسى نمى گيرند.هر موقع ماه و آفتاب گرفت،نماز آيات بخوانيد. در اين لحظه از منبر پايين آمد و با مردم نماز آيات خواند. (بحارالانوار جلد 22 صفحه 155 )
فكر گرفتگى خورشيد،به خاطر مرگ فرزند صاحب رسالت،عقيدۀ مردم را به وى راسخ تر مىساخت و در نتيجه به پيشرفت آيين او كمك مىكرد،ولى او هرگز راضى نشد كه موقعيت او از طريق افسانه در دل مردم تحكيم گردد.
مبارزۀ وى با افسانه و خرافه كه نمونۀ بارز آن،مبارزه با بت پرستى و الوهيت هر مصنوع ممكن است،نه تنها شيوۀ دوران رسالت وى بود،بلكه او در تمام ادوار زندگى،حتّى در زمان كودكى با اوهام و خرافات مبارزه مى كرد.
روزى كه محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيش از چهار سال نداشت و در صحرا زير نظر دايه و مادر رضاعى خود«حليمه»زندگى مى كرد،از مادر خود درخواست كرد كه همراه برادران رضاعى خود به صحرا رود.«حليمه»مى گويد: فرداى آن روز،محمّد را شست وشو دادم و به موهايش روغن زدم،به چشمانش سرمه كشيدم،براى اين كه ديوهاى صحرا به او صدمه نرسانند،مهره اى يمانى كه در نخ قرار گرفته بود،براى محافظت به گردنش آويختم.محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم مهره را از گردن درآورد و به مادر خود چنين گفت:
مادر جان آرام،خداى من كه پيوسته با من است،نگه دار و حافظ من است. (مهلا يا أمّاه،فإنّ معي من يحفظني.«بحار الانوار،ج 15،ص 392 )
فروغ ابدیت : تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله جلد 1 ، (صفحه 54 الی 56) ( از تأالیفات حضرت آیت الله جعفر سبحانی )
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.